موضوع مقاله: مقایسه علم حضوری و مصادیق آن از نظر شیخ اشراق و دکارت
پژوهشگر:ناصر حسینی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
علم حضوری واجب تعالی به ذات و معالیل خود
یکی دیگر از مصادیق علم حضوری، علم حق تعالی به ذات و مخلوقات خویش؛ یعنی ما سوی الله است که به تفصیل در الاهیات بالمعنی الاخص و علم الاهی پژوهش شده است. حکیمان و متکلمان اسلامی در آغاز مبحث علم الاهی از راه تجرید، کمال وجودی دانستن علم، علم مخلوقات و معالیل، اثبات کرده اند که واجب تعالی دارای علم است. سپس برای حضوری بودن علم الهی استدلال کردند. از جمله اینکه اگر علم واجب تعالی حصولی و به واسطه صورت ذهنی باشد، آن صورت یا داخل و یا خارج از ذات واجب است. اگر داخل ذات باشد، ترکب واجب از ذات و صورت ذهنی لازم می شود و اگر خارج از ذات واجب باشد، مخلوق او است. زیرا اگر آن صورت واجب باشد، تعدد واجب لازم می شود و اگر صورت ذهنی مخلوق واجب باشد، از واجب متأخر است؛ پس واجب در مرتبة متقدم، به ذات خود علم نخواهد داشت. به همین دلیل، بعضی از حکیمان، علم واجب به مخلوقات را عین علم واجب به ذات در مرتبة ذات معرفی کرده اند.
مفاهیم فطری وعلم حضوری از نظر دکارت:
با این حال که استفاده متفکران مغرب زمین نیز از مفهوم (شهود)در علوم مختلف از جمله ریاضیات،منطق،فلسفه واخلاق متفاوت است .آنچه مشخص است این است که اولین با ر دکارت اصطلاح (intuition)را به معنای "بداهت عقلی"به کار برد . یعنی آنچه برای عقل حضور دارد وادراک آن صریح ومتمایز وبی واسطه است .چنانکه فروغی در"سیر حکمت در اروپا"درباره دکارت چنین می گوید."دکارت معلوم واقعی را آن چیزی می داند که نزد عقل بدیهی باشد ودر این مقام اصطلاحی را اختیار کرده است که می توان آن را وجدان یا کشف وشهود ،نام نهاد"1
دکارت معتقد بود که عقل باید معلومات خود را شهود ،یا وجدان کند .همچنان که چشم اشیاءرا می بیند .دکارت مخصوصا مفاهیم وعلم ریاضی وهندسه را چنین می دانست ،همچنین علم نفس به خودش وحالات وانفعالات خودش را .دکارت همچنین یکی از ویژگیهای امور فطری راکه متعلق علم حضوری هستند ،بساطت آنها وصراحت وتمایزشان در ادراک شدن توسط عقل می دانست .از نظر او اصلی ترین راه برای رسیدن به حقایق وحصول یقین ،همان شهود یا وجدان بسایط مطلق است وبه واسطه اینها می توان به امور مرکب از طریق استنتاج علم داشت .
اهمیت شهود در فلسفه دکارت از آنجا مشخص می شود که او به "کوژیتو"یعنی قضیه "می اندیشم پس هستم"که مبنای تمام نتیجه گیریهای بعدی او است واز نظر او یقینی ترین قضیه است ،با شهود عقلی رسیده است نه استنتاج .به همین لحاظ او در تمام فلسفه اش به این امر مقید است واین را یک اصل معرفتی می داند که همواره قضایای مرکب را تا آنجا که امکان دارد به بسیط ترین اجزاء آنها تجزیه کند واز این طریق علمی یقینی در مورد آنها به دست آورد
برخی گمان برده اند که کوژیتو دکارت بر خلاف ادعای خود او ،یک استدلال قیاسی–استنتاجی است به این شکل که اوهستی را مبتنی براندیشه کرده است .درصورتی که اگردقیق بررسی شود در واقع در نظر دکارت قضیه "می اندیشم پس هستم"یک قضیه قیاسی واستنتاجی نیست .بلکه این قضیه بنا به منظور دکارت می تواند اینگونه بیان شود که "می اندیشم ،یعنی هستم ".با این تفسیر دکارت بین اندیشه ووجود فاصله ای نمی بیند واندیشیدن را عین بودن وهستی می داند .در واقع تغییر پرسش وجود شناختی گذشته به پرسش معرفت شناختی وآمیختن وجود وهستی با آگاهی ومعرفت از مهمترین وجوه اشتراک دکارت وشیخ اشراق است. آنچه مراد دکارت از شهود است .نوع خاصی ازشهود فلسفی است که از آن به" شهود عقلانی "( intellectual intuition)تعبیر شده است .دکارت گاهی هم از این اصطلاح تعبیر به "نور فطری عقل" کرده است ودر کتاب تأملات به این مسأله اشاره کرده است .
دکارت در تأمل سوم از کتاب تأملات ،مفاهیم را به سه دسته تقسیم می کند:
1-مفاهیم فطری:که در من وجود دارند ،نه به این معنی که من آنها را از خارج انتزاع کرده باشم یا ساخته ذهن من باشند .این مفاهیم از همه مفاهیم دیگر به من نزدیکتر هستند ومن به روشنی آنها را ادراک می کنم .
2-مفاهیم خارجی:که به واسطه انتزاع از اشیاء خارجی به وجود آمده اند .
3-مفاهیم جعلی که ساخته ذهن خود من هستند .
بنابر این مفاهیم فطری در دکارت ،مفاهیمی مانند مفهوم خدا –نفس-امتداد-و....هستند که بدون نیاز به تجربه به شکل بالقوه در من وجود دارند وبعد از اینکه زمینه تجربی پیدا شد به ظهور می رسند .از نظر او این مفاهیم همچون استعداد های بالقوه ای هستند که انسان مستعد آنهاست.
از ویژگیهای بارز این مفاهیم در دکارت می توان به چند مورد اشاره کرد:
1-ادراک واضح ،متمایز وبی واسطه آنها
2-به اراده من بستگی ندارند ومن تسلطی بر آنها ندارم
3-این مفاهیم از همه مفاهیم دیگر واقعیت بیشتری دارند
4-انفکاک وجدایی آنها از ذات محال است ومنجر به تناقض می شود
او در این باره در تأمل دوم از کتاب تأملات می گوید"فکر صفتی است که به من تعلق دارد .تنها این صفت است که انفکاک آن از من محال است"1
جایگاه مفاهیم فطری وعلم حضوری در نزد سهروردی وتشابهات آن با دکارت :
مسأله علم حضوری به عنوان نوع اصیلی از معرفت ،جایگاه بسیار برجسته ای در نزد سهروردی دارد تا جایی که او علم حضوری را کارکرد اصلی نفس می داند .به همین دلیل اهمیت ویژه ای که او به علم حضوری می دهد او را از مبدعان علم حضوری دانسته اند همانند دکارت آنچه از انسان برای سهروردی مطرح است ،بعد عقلانی ومجرد از ماده
وجود اوست که جوهر اصلی او را تشکیل می دهد .شیخ اشراق از علم حضوری وجنبه آفرینندگی نفس در تولید مفاهیم وتصورات به عنوان رویکرد جدیدی در اثبات تجرد نفس استفاده می کند .
مسأله علم حضوری در نزد شیخ اشراق آنقدر مهم است که هانری کربن ،سهروردی پژوه معروف ،فلسفه اشراق را نوعی فلسفه حضوری نامید ه است.شیخ اشراق ماهیت علم ونفس واهمیت علم حضوری را در رساله تلویحات در گفتگویی که با ارسطو انجام می دهد به نام "یک حکایت ویک خواب "آورده است 2
چگونگی علم به نفس که از مصادیق علم حضوری در نزد او است به این شکل است که انسان خود را از طریق صورت نمی شناسد .یعنی ذات خود رااز طریق صورت حاصله در ذهن –که نظر مرسوم در علم است-نمی شناسد .او در همان رساله از زبان ارسطو بیان می کند "چون هر صورتی در نفس کلی است و نمی تواند مانع مصادیق کثیر باشد وآدمی از خود درکی دارد که هیچ چیز دیگری در آن وارد نیست .بنابراین درک مذکور از راه صورت حاصل نشده است "1
شیخ اشراق شناخت حقیقت نفس را از راه مفهوم من یا ضمیر اول شخص مفرد نمی داند وبدین لحاظ راه خود را از ابن سینا جدا میکند .او معتقد است که حتی مفهوم "من"که رساترین واژه برای اشاره به خود است می تواند مفهوم کلی داشته باشد وبرای بیان ماهیت نفس رسا نباشد از نظر او من ورای اعضای مختلف است که با "این وآن"مورد اشاره قرار گیرد2
شیخ اشراق حتی ادراک انسان از بدن خود را یک ادرک حضوری می داند واین مسأله را نیز در همان حکایت خواب خود وضمن گفتگو با ارسطو بیان می کند .او علم را به حضور شیء نزد ذات مجرد تعریف کرده است ونفس را موجودی از سنخ عقل وعلم دانسته است .او در آخر کتاب تلویحات در این باره می نویسد ."من در ذات خود هنگامی که به تفصیل آن را می کاوم .چیزی جز وجود وادراک نمی بینم "این نشان می دهد که او نیز مانند دکارت ماهیت اصلی نفس راادراک می دانسته است همچنین این ویژگی از اتحاد وجود با ادراک در مقام ذات انسانی خبر می دهد .
همچنین شیخ اشراق ،با توجه به اینکه از پایه گذاران علم حضوری است ،توجه ویژه ای به خود آگاهی نفس دارد .آنچنان که دکارت این گونه است .او در کتاب حکمه الاشراق آنجا که مباحث علم وادراک رامطرح می کند استدلالی را مطرح می کند که می توان از نظر روش "کوژیتو"دکارت را مانند آن دانست آنچه شیخ اشراق مطرح می کند به این شرح است "تو از ذات خود واز ادراک خود نسبت به ذات خویش غائب نیستی .از آنجا که این ادراک نمی تواند به وسیله صورت یا امر زاید دیگری حاصل شده باشد پس برای درک ذات خود که امری ظاهر وغیر غائب است ،به غیر از خود ذات نیاز به چیز دیگری نداری پس لازم است که ادراک نفس یک ادراک "لنفسه"(بی واسطه)باشد .همین طور لازم است که تو هیچ گاه از ذات یا جزء ذات خود غائب نباشی .اما درباره جوهریت ،اگر جوهریت کمال ماهیت نفس یا لا فی موضوع بودن باشد ،چیزی جدای از نفس نیست .ولی اگر معنایی مجهول باشد وبا این وصف تو ذات خویش را به صورت یک ادراک پیوسته وبی واسطه درک کنی.پس جوهریتی که از تو غائب است نه تمام ذات تو ونه جزءذات توست.{با توجه به آنچه گفته شد}هنگامی که تحقیق وتفحص کنی ،خویشتن خویش را جز شیء مدرِک ،که عبارت از همان من بودن"انانیت"است نمی یابی بنابراین درک کننده بودن هرچه باشد یک ویژگی زاید بر ذات نیست تادراین هنگام چیزی جز مدرکیت وشعور به خود بوده ومجهول واقع شود."1
از این سخنان بر می آید که از نظر شیخ اشراق :
1-ادراک انسان از ذات خود بدون هیچ واسطه خارجی یا داخلی است .
2-ماهیت نفس چیزی جز ادراک وآگاهی وتفکر نیست.
3-بین وجود نفس ودرک آن فاصله ای نیست.
وواضح است که این نتایج همان است که دکارت در کوژیتو به آن می رسد .سهروردی حتی مثال خواب ورؤیا را که دکارت از آن در اثبات خودآگاهی نفس استفاده کرده است می آورد و در حکمه الاشراق به آن اشاره کرده است او می گوید:"آدمی در دو حال ممکن اتست به خویشتن توجه عمیق کند .یکی در حالتهایی از بیداری ودیگر در حالتهایی از رؤیا .او از این توجهات وحالتها به نان مواقعی یاد می کند که جسم یا بدن یا مثال معلق ،مظهر نفس می شود .وبه عبارت دیگر نفس خود را در بدن یا در خواب همراه مثال معلق می بیند .او در هر دو حالت خویشتن خویش را ،بدن یا مثال معلق نمی داند .بلکه ماهیتی متفاوت با این دو دارد .او ممکن است که بدن داشتن را فراموش کند .اما خود را هرگز فراموش نمیکند."1
نتیجه:
با توجه به آنچه گفته شد ،مهمترین وجوه اشتراک دکارت وسهروردی در باب علم حضوری عبارت است از:
1-آمیختن آگاهی ومعرفت با وجود وتغییر پرسش هستی شناختی فلسفه به پرسش معرفت شناسی
2-توجه به قابلیتهای ویژه نفس انسان در شناخت خود وجهان
3-فطری وبی واسطه دانستن شناخت نفس از خود
4-ماهیت وکارکرد اصلی نفس را اندیشه وتفکر دانستن
5-وجود نفس را از ادراک واندیشه او جدا ندانستن
با توجه به شباهتهای فراوانی که در شیوه تفکر این دو اندیشمند بزرگ دردو حوزه مختلف فکری دیده می شود وبا عنایت به سابقه وتقدم شیخ اشراق نسبت به دکارت ،این نتیجه محتمل است که دکارت در مهمترین مبانی اندیشه خود تحت تأثیر سهروردی بوده است .البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که طرح این مسأله در دکارت صبغه ای کاملا معرفت شناسانه داردبر خلاف سهروردی که بیشتر جنبه هستی شناسانه آن را مد نظر دارد .
فهرست منابع ومأخذ :
1- ابن سینا: الاشارات و التنبیهات، بیروت، مؤسسة النعمان للطباعة و النشر، 1413 ق.
2-سهروردی، شهاب الدین: مصنفات شیخ اشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373 ش.
3-رازی، فخرالدین: المطالب العالیه من العلم الالهی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1420 ق.
4- شیرازی، صدرالمتألهین: اسفار اربعه، بیروت دار احیاء التراث العربی، 1410 ق.
5-طباطبایی، سید محمدحسین: بدایة الحکمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1422 ق.
6 -سبزواری، ملاهادی: منظومة حکمت، قم، مکتبة المصطفوی، بی تا.
7-شیرازی، صدرالمتألهین: مجموعة رسائل فلسفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422 ق.
8- سبزواری، ملاهادی: المألی النتظمه، تهران، نشر ناب، 1369 ش.
9-مطهری، مرتضی: مجموعة آثار استاد شهید مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1377 ش.
10- مصباح یزدی، محمدتقی: آموزش فلسفه، ج 1، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی و ج 2، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1379 ش.
11-ابن سینا: النجاة، تهران، مرتضوی، 1364 ش.
12-جوادی آملی، عبدالله: شناخت شناسی در قرآن، قم، مرکز مدیریت حوزة علمیة قم، 1374 ش.
13-طباطبایی،محمد حسین: اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، انتشارات صدرا، 1368 ش.
14- آشتیانی، تعلیقه بر شرح منظومة حکمت، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش.
15- سهروردی، شهاب الدین: حکمة الاشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373 ش
16- طباطبایی، سید محمدحسین: اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، انتشارات صدرا، 1377 ش.
17-- شیرازی، صدرالمتألهین: المبدأ و المعاد، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1380 ش.
18- طوسی، خواجه نصیرالدین: شرح الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375 ش.
19- سهروردی-تلویحات از مجموعه مصنفات ج1
20- دکارت-رنه-تأملات در فلسفه اولی-ترجمه احمد احمدی
21- دکارت-رنه-اصول فلسفه-ترجمه صانعی
22- دکارت-رنه-گفتار در روش درست راه بردن عقل
23-فروغی-محمد علی-سیر حکمت در اروپا-انتشارات البرز
24-مطهری-مرتضی-شرح منظومه-ج1-انتشارات حکمت
25-شیروانی-علی-ترجمه وشرح بدایة الحکمة-ج1-انتشارات الزهراء
پایان
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |